گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

گندم طلائی ما

کامل شدن مرواریدات مبارک

عزیزم خیلی وقت بود منتظر 2 تا دندون باقی مونده بودیم که بالاخره سر و کله شون پیدا شد،مبارکت باشه عشقدونه رویش اولین دندان:8 ماه و28 روزگی رویش آخرین دندان:28 ماه و 5 روزگی اینم دندونهای خوشگلت   وقتی دندونهای خرگوشی داشتی   جشن دندونی عشقدونه(10 فروردین 93)     ...
28 مهر 1394

روزانه های بیست و هشت ماهگی

عشقدونه مامان دیشب داشتی با قاشق از توفنجون چایی میخوردی دیدم بابامرتضی یه جوری عشقولانه نگات میکنه بعدش بهت گفت دو سال وچندماه پیش همین جایی که الان نشستی ما داشتیم با همین قاشقی که الان دستته بهت شیر میدادیم و اون موقع حتی نمی تونستی میک بزنی،وای که دخترمون چقدر زود بزرگ شد  خــــــــــــــــــــــــــــــــدایا شــــــــــــــــــــکرت تو این 28 ماه با هیچ کاریت مشکلی نداشنم عزیزم،راحت میخوابی،از 9ماهگی دیگه خودت میخوابی ولازم نیست روپا بذارمت فقط الان قبل خواب برات کتاب میخونم و قصه میگم تا بخوابی،از وقتی که برگشتیم تواتاق خودت میخوابی خانم کوچولو ولی تو تختت نمیخوابی و رو زمین میخوابی ،برای کارات اجازه میگیری در صورتی ...
16 مهر 1394

قربان تا غدیر 94+گوشواره دار شدن دخملی

دخملی مامان،3روز مونده بود به عید قربان رفتیم کیاکلا و13 روز موندیم و حسابی بهمون خوش گذشت داشتم لباسهامونو جمع میکردم که دیدم ساکتو برداشتی و میگی دنگ بزنم بابا متضی بییم مامان جون   داریم میریم خونه عمه اعظم   نی نیه دختر عمه ام به دنیا اومده بود،رفتیم پیششون تا نی نیو دیدی با تعجب میگفتی پا داره(فکر میکردی عروسکه)   یه مدت بود تا گوش کسی گوشواره میدیدی میگفتی دوشوایه میخوام ،منم قصد داشتم حالاکه موهات تقریبا بلند شده چند ماهه دیگه سوراخ کنم که مامان جون گفت عید قربون سوراخ کن،یه روز قبل عید با بابا مرتضی و عمه عالیه رفتیم مطب،اولیو راحت گذاشتی و تا صدایه دستگاهو شنیدی جیغ کشیدی و نمیذاشتی...
13 مهر 1394
1